سری جدید اعترافات احمقانه با تشکر ویژه از همه عزیزانی که تو اعترافات احمقانه سری های قبل (برای مشاهده کلیک کنید ) ، تو قسمت تظرات اعترافاشون رو قرار دادند . شما هم اگر اعتراف جالبی دارید ، در بخش نظرات اعلام کنید تا سری بعدی در سایت درج شود .
Sepide : اعتراف می کنم دوران ابتدایی انقد ادامس خرسی دوس داشتم ک بعده استفاده دلم نمیومد بندازمش ! همون جویده شده رو میذاشتم گوشه ای از یخچال تا دوباره ازش استفاده کنم ! :D تازه گاهی وقتا واسه اینکه شیرینیشو از دست نده میذاشتمش تو آب قند :|
اصلا آدامس یخچالیم از ادامسی ک تازه از مغازه میخریدم خیــــلی خوشمزه تر بود . . .
والا . . .
رها : ۱۶ سالم بود . یکی از فامیلای نزدیکمون از استرالیا اومده بود . رفتیم خونشون دخترش ۱۲ سالش بود اصن ایرانی بلد نبود بحرفه . منم اومدم ثواب کنم ایرانی بهش یاد بدم کلا دخدر مهربونیم من :D بهش گفتم بگو اسکول اونم تکرار کرد هی بهش به انگلیسی می گفتم تکرار کن انقد تکرار کن تا ملکه ی ذهنت بشه . اونم کم نمی ذاشت و هی می گفت اخر سر ازم پرسید رها این اسکول یعنی چی اصن چی هست ؟ منم گفتم چیز مهمی نیس گلم یه پرنده ایه از اینور هی میره اونور از اونور هی میاد اینور بیکاره دیگ تو ب دل نگیر .
من
فامیلمون :-)
صنف پرنده ها
عاغا چشتون روز بد نبینه حالا این را می رفت هی می گفت اسکول هی می گفت اسکول . هیچی دیگ مامانم از چشاش خون می چکید رفتیم خونه فقط من در وحله اول ( وهله حالا هرچی ) رفتم تو اتاقم تا ظهر بیرون نیومدم
یگانه : یه بار اومدم به یک ی از بجه ها کمک کنم تقلب کنه ( حواس معلم رو پرت کنم )
برگمو اومدم ببرم پیش معلم حواسش پرت شه !
کتونیم گیر کرد لای صندلی افتادم !
ولی هیچکس به من توجه نکردو تقلبشون لو رفت !
Setare : اعتراف میکنم اونقدر که عاشق سوسک کشتن هستم عاشق میگو خوردن نیستم
وای سوکسشم قهوه ای بزرگ باشه دمپایی هم دم دست نباشه با دستمال کاغذی بگیرمش اونقدر فشارش بدم که صدای قرچ قرچ بده و همه ی اعضای بدنش له بشه آخ چ حالی میده
یعنی اینکار از فتح قله ی هیمالیا لذت بخش تره
ب نظر من سوکس رو حیفه با حشره کش کشت
سوکس رو باید با دست کشت
Setare : میخواستیم بریم مهمونی عمه م هم قرار بود با ما بیاد
موقع سوار شدن ماشین در عقب رو باز کردم
من: عمه شما برید اول, بفرمایید
عمه م رفت نشست بعد ی نگاهی به عروسمون کردم
لبخند زدم به اونم تعارف کردم
وسط , کنار عمه م بشینه اونم رفت نشست
حالا من تو دلم : آآآآخی از عطر مشهدی عمه راحت شدم
خب چیکار کنم نمیخواستم بی هوش بشم
ولی عجب تعارفی بودا حال کردم
Setare : ی دفعه رفتیم خونه خالم اینا
پسرخاله م حموم بود
رفتم تو اتاقش ی دفعه دیدم ی اس به گوشیش اومد
چپ و راست و پشت رو نگاه کردم دیدم نه کسی نیست
اس ام اس رو باز کردم نوشته بود : قربونت برم من امشب نمیتونم اس بدم نگران نشو بوس بوس بابای
منم نمیدونم چرا حرصم گرفت پاکش کردم
حالا تا شب پسر خالم روانی شده بود هی میگفت این بیشعور چرا ج نمیده کجا رفته نکنه چیزیش شده
منم دلداریش میدادم میگفتم نگران نباش اس میده حتما کاری پیش اومده براش
Setare : بچه بودم هیشکی جرئت نمیکرد پیشم بخوابه
ی دستم اینور بود ی پام اونور
اون یکی دستم اونور بود و اون یکی پام اینور
گاهی اوقات به تنهایی سینه خیز تا دست شویی هم میرفتم
ی همچین آدم ماهری بودم من
اونموقع بچه بودم ولی حالا . . .
چند روز پیش بالش کوکچولومو بغل کردم خوابیدم صبح بلند شدم دیدم نیست !
همه جا رو گشتم نگو ناقلا زیر تخت قایم شده بود
حالا این قضیه هنوز روشن نشده کاملا :?
یعنی من پرتش کردم ؟
یا اون خودش پریده ؟
اگه پریده چرا زیر تخت پریده ؟
سحر : اعتراف میکنم یه بار پشت فرمون بودم پشت چراغ قرمز یه پسر خوشگل کنارم وایساد هی نگام کرد هی واسش قیافه گرفتم خیر سرم . . . آخر چراغ سبز شد خواستم حرکت کنم هول شدم . . . یهو دستم خورد به برف پاک کن اونا رو شیشه بالا پایین میشدن . . . اومدم درستش کنم خاموش کردم . . . وای از خجالت اصلا نگاه نکردم ببینم قیاقه پسره چجوری شد فکر کنم از خنده کتلت شده بود . . . آبروم رفت..تا یه مدت موقع رانندگی مواظب بودم با هیشکی چش تو چش نشم . . .
نتیجه میگیریم زیاد کلاس نذاریم ..شصت پامون میره تو چشممون یهو . . .
fateme : کلاس دوم راهنمایی بودیم زنگ ورزش بود ولی چون برف اومده بود مجبور شدیم تو کلاس بمونیم ! خلاص . . .
دیدیم بدجور حوصلون سر رفته گفتیم چی کار کنیم !
چی کار نکنیم ! بالاخره تصمیم گرفته شد اسم فامیل بازی کنیم !
همه بلند شدن نوبت من بود که با حرف ” ش ” اسم پرنده بگم ، اومدم بگم شاهین گفتم شهاب
:: موضوعات مرتبط:
اعترافات احمقانه ! ,
,
:: برچسبها:
اعترافات احمقانه ، جالب و خنده دار ! ,
:: بازدید از این مطلب : 3521
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0